یه خانوم خبرنگار سانتال مانتالی اومد دفترم و فرمود فلان قدر میگیرم براتون اکانت توییتر بزنم و زیر نظر شما فعالیت کنم. عرض کردم برو خواهر برو به سن و سال من نگا نکن برو خدا روزیت رو جای دیگه بده .ایشالله بسیار بسیاااااااااار آرایش غلیظ و عجیبی داشتن خواهرمون یه جوری که انگار بعد از اونجا قراره بره پاتختی همچنین با عشوه فرمودن حالا در مورد جزئیاتش اگر مایل بودید یه روز هماهنگ کنید بریم یه کافه ای جایی صحبت کنم عرض کردم خدا خیرت بده ایشالله دختر جان همینم مونده بود با تو بیام کافه و جالب اینه که توییتر چند نفر دستش بود چند نفررررررررر»
خلاصه اینطوری است.